ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
گاهی آنقـدر عــاشقـم که دلم برای تـــرانه ی کوتـــاهی که در بـاران
خواندی تنگ می شود و دوست دارم نـام تو را بر سینه درختانی که هنوز
بـالغ نشده اند حک کنم.
و گاهی آنقدر سـردم که شکـوفه ها را در بـاد رها می کنم و در اتــاقی
از برف به خواب می روم.
گـاهی آنقـدر شـاعرم که دوستـــــ دارم تـا قیــامت زیر بــــاران بــایستم
و برای پروانه های خشک شده گریه کنم .
و گاهی آنقدر سنگم که دلم برای چشم های تو تنگ نمی شود.
و بـــوسه هایم را در دفتر خاطراتم پنهان می کنم!!!
بعداً نوشت : نویسنده : ؟
درود بر بانــــــــوی اردیبهشت..
بسیار زیبا.. به وادی ـه خلسه ام بردی.. با یک لحظه مکث در خط به خط این دل نوشته ی نـــاب..
مرسی سهیل خان از لطفت
بوسه هایم را در دفتر خاطرات پنهان میکنم...
چقدر زیب بود...
به دلم نشست
ممنون بانو
ممنونم فاطمه عزیزم
هم چنان عاشق بمان
وخدای را حس کن
سپـــــاس