بـــــانـــوی اردیــبـهشـتـــ
بـــــانـــوی اردیــبـهشـتـــ

بـــــانـــوی اردیــبـهشـتـــ

بعضی آدمها

آدمایی هستن که هر وقت ازشون بپرسی چطوری؟ می گن خوبم...

وقتی میبینن یه گنجشک داره رو زمین دنبال غذا میگرده راهشون رو کنج می کنن از یه طرف دیگه می رن که اون حیونی نپره...

اگه یخ ام بزنن ،  دستتو ول نمیکنن بزارن تو جیبشون...

آدمایی که از بغل کردن بیشتر آرامش میگیرن تا از چیز دیگه ، همونایین که براتون حاضرن هر کاری بکنن.

اینا فرشتن ، تو رو خدا اگه باهاشون رفیق میشین ، ادیتشون نکنین ، تنهاشون نذارین ، داغون میشن!

همین ها هستند که دنیا رو جای بهتری می کنند.

مثل آن راننده تاکسی ای که حتی اگر در ماشینش را محکم ببندی بلند می گوید : روز خوبی داشته باشی.

آدم هایی که توی اتوبوس وقتی تصادفی چشم در چشمشان میشوی ، دستپاچه رو بر نمی گردانند ، لبخند می زنند و هنوز نگاهت می کنند.

دوست هایی که بدون مناسبت کادو می خرند. مثلا می گویند : این شال پشت ویترین انگار مال تو بود. یا گاهی دفتر یادداشتی ، نشان کتابی ، پیکسلی ...

آدم های پیامک های آخر شب ، که یادشان نمی رود گاهی قبل از خواب به دوستانشان یادآوری کنند که چه عزیزند. آدم های پیامک های پر مهر بی بهانه ، حتی اگر با آنها بدخلقی و بی حوصلگی کرده باشی.

آدم هایی که هر چند وقت یک بار ایمیل پرمحبتی می زنند که مثلا تو می خوانم و بعد از هر یادداشت غمگین ، خط هایی می نویسند که یعنی هستند . کسانی که غم هیچکس را تاب نمی آورند.

آدم هایی که اگر توی کلاس تازه وارد باشی ، زود صندلی کنارشان را با لبخند تعارف می کنند که غریبگی نکنی.

آدم هایی که خنده را از دنیا دریغ نمی کنند ، توی پیاده رو بستنی چوبی لیس می زنند و روی جدول لی لی می کنند.

همین ها هستند که دنیا را جای بهتری می کنند برای زندگی کردن

مثل دوستی که همیشه موقع دست دادن خداحافظی ، آن لحظه قبل از رها کردن دستت ، با نوک انگشت هاش به دست هات یک فشار کوچک می ده ، چیزی شبیه یک بوسه... وقتی از کنارشون رد میشی بوی عطرشون توی هوا مونده ، وقتی بارون میاد دستاشون رو به آسمونه!

وقتی بهشون زنگ میزنی حتی وقتی تازه خوابیده باشن با خوشرویی جواب میدن و میگن خوب شد زنگ زدی ، باید بلند می شدم.

آره همین ها هستند که هم دنیارو زیباتر می کنند و هم زندگی رو لذت بخش تر.

نظرات 11 + ارسال نظر
ندا پنج‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:57 ب.ظ http://bazarei.com

سلام داشتم وبلاگتو میخوندم مطالب جالبی داری فقط یکم بد خطی . .. .
شوخی کردم
من ندا هستم دانشجو رشته کار افرینی ما یه شبکه اجتماعی را اندازی کردیم برای کسایی که دنبال شغل یه کار میگردن اگه دوس داشتی توش ثبت نام کار کردن باهاش خیلی سریع راحته و احتمال اینکه شغلی رو که دوس داری پیدا کنی زیاده
توی شبکه بیشتر با هم اشنا میشیم
عکستم بفرستا
www.bazarei.com
منتظرتم

سلام
خوش اومدی ندا خانوم
و بابت پیشنهادت ممنون

سهیل پنج‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:23 ب.ظ http://Titbit.BlogSky.Com

یادت همیشه سبز است در خلوت خیالم / خوبم به خوبی تو ، هرچند نپرسی حالم . . .



شکر که خوبید!

مهسا پنج‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:03 ب.ظ http://www.delane.blogsky.com

سلام خواهری
زنگیت پر از این دوستای مهربون باشه انشاالله

عیدت مبارک

سلام مهسای عزیز
ممنون. همین طور برای تو
عید تو هم مبارک

فریناز پنج‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:28 ب.ظ

خدا رو شکر که این آدما هستن هنوزم
خدا رو شکر

خدارو شگر
باید پیداشون کرد و قدرشونو دونست
تو که یه دونشو داری فرینازی!!!

mehrab kamali جمعه 18 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:55 ق.ظ http://mehrabkaali.blogsky.com

Salam dooste khoobam
webe zibaei dari
ghashang neveshtid
movafegham ba shoma.

ممنونم از لطف شما دوست گرامی

محمدرضا جمعه 18 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:51 ب.ظ http://mamreza.blogsky.com

از این آدما زیاد نیستن ولی اونایی هم که هستن واقعا هستنا.
خداکنه ما هم مثل اونا باشیم

اره هستن ، یکیش خود من
خداکنه که ما قدرشونو بدونیم

سهیل شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 06:54 ب.ظ http://Titbit.BlogSky.Com

دل تنگ تو... بی قرار ِ تو ام (باور نکن )
پریشان
پریده رنگ
پکر
ای رفتنت
نُماد ِ نیاز ِ مجدد ، تا تکامل دیگر !

بر کف ِ عریان دستانم
مرداد ِ نیم سوز و رفتار ِ بی شکیب ِ خستگی
و بر تنم طنین ِ تلخکامی ِ این دود
تا مرز ِ مبهم ِ درهم شکستگی...

بر برگه های مشوش ِ باد خبر چین
می شد اگر که بنویسم برای تو
تا باد بر مسیر تو بیاید
از من برای تو بخواند
می نوشتم
دلتنگ ِ تو ... بی قرار تو ام (باور نکن )
با دیگران نباش بانـــو ،
پیش من بشکف ،
بهار توام... همینطوری !

سهیل شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:09 ب.ظ http://Titbit.BlogSky.Com

دختر ِ تلخْ چهره ، سرمه به مژگان ِ خود نداشت
بسان ِ تو !
با گریه های خون طلا ، سُرخاب ِ درد اما
به گونه و لبهاش می گذاشت !

درچار راه ِ بادهای بی وقار
بیزار ، نشسته ، خسته
در هم شکسته بود ، خانه نداشت !

در ازدحام ِ مردم ِ ناهنجار
باز زخم واره ی لبخند ، پنهانی
بی حرف بی صدای استمداد
با من گفت : تصویر ِ انزجار ِ منی را که از یاد می رود
فریاد کن !

در بغض های بلورین او
تو اشک شدی
من انفجار ِ بارانی
و از کنار او چه ابلهانه گذشتم...
اما
او در درونم بود:
رهایم نکرد به آسانی
در این سرای امیدکُش وامانده ام
درمانده ام
تو اشک شدی
من رنج
او زجرهای پُرکشاکش ِ ویرانی

اینک همین داستان ِ و همین ؟!
تُف بر من و شعر من و
نغمه های جاودانه ی انسانی...

نه ...


ــــــــ شعر از من نبود _____

مشخص بود :)))
مرسی

فاطمه شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:18 ب.ظ http://lonely-sea.blogsky.com/

خداروشکر که هنوزم میشه هستن این آدم ها...

آدم هایی که من یهشون میگم پشت و پناه...



امیدوارم همیشه خوب باشی یانو

پشت و پناه ، اوهوم ، خدا رو شکر

ممنونم فاطمه ی عزیــــــــــــــز

فریناز یکشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:05 ق.ظ

من؟؟؟!!!

بعله
بالا سریتو ببین!

مطمئنم تو خودتم یکی از این بعضی هایی؟

سهیل دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:58 ب.ظ http://Titbit.BlogSky.Com

همیشه در دل همدیگریم و دور از هم

چقدر خاطره داریم با مرور از هم

دو ریل در دو مسیر مخالفیم و به هم

نمی رسیم بجز لحظه ی عبور از هم

تو من ، تو من ، تو منی ، من تو ، من تو ، من تو شدم

اگر چه مرگ جدامان کند به زور از هم

نه! تن نده پری من ! تو ورد ها بلدی

بخوان که پاره شود بندهای تور از هم

نه مثل ریل نه ... فکر دوباره آمدنیم

شبیه عقربه ها لحظه ی عبور از هم

بابت حضورت ، نظراتت ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد