ایترنال

برای تو

ایترنال

برای تو

دلیل نبودن


سلام

این ایام رو بهتون تسلیت میگم بچه ها، متاسفانه اینترنت و لب تاپم هر دو با هم مشکل پیدا کردن و الان هم تو کافی نت هستم، نوشتم که نگران نشین ( البته می دونم که نمیشین خخ)


+ امیدوارم حال همگی خوب باشه و ایام به کام...  دعاگوی بقیه هستم ،منم از دعای خودتون محروم نکنید:)


سوتی

فکر کنید نشستیم و داریم شام می خوریم، همه دور هم جمع، برادر شوهرم خواهر شوهرام و شوهراشون و خلاصه همه... دختر خواهر شوهرم (چقدر شوهر شد!) که سه چهار سالشه هی اون وسط میگه دایی دایی، امیر داشت حرف می زد حواسش نبود، این بچه دوباره میگه دایی دایی، همه ساکت بودن گفت بله دایی! بچه گفت بگو دمپایی، امیر گفت دمپایی! بچه با ذوق گفت بپر بغل زندایی! دیگه هیچی دیگه همه ترکیدن+ خودم، چون اصلا خجالتی نیستم :)))  

  

دیشب یه سوتی دیگه هم داشتیم، امیر یه پیامک عشقولانه ی منت کشی به اشتباه فرستاد به باجناقش، به جای من! خدا رو شکر چیزی نداشت که باعث خجالت دوتامون بشه فقط در حد ترکیدن از خنده بود :))))  

  

+ این روزا که کمی با لب تاپ آشتی کردم ولی گمونم موقتی باشی با اینهمه دغدغه، یهو هوس یه فیلم خشن و ترسناک کردم که کمی حالمو جا بیاره، فیلم جدید نداشتم و یه فیلم از همونایی که داشتمو انتخاب کردم و دیدم. تصمیم داشتم چندتا تماشا کنم ولی با همین یه دونه کاملا حس کردم از هیجان خالی شدم و کافی بود، حتی کمی بیشتر چون بعضی جاها نگاهمو از مانیتور می دزدیدم!   

یه فیلم فرانسوی همون قدر که با "سرگذشت شگفت انگیز امیلی" می تونه آرومت کنه، وقتی پای ترس و دلهره وسط باشه می تونه دیوونت کنه! نمی دونم این فرانسویا تا چه حد می تونن خشن باشن!!!  اسم فیلم martyrs هست به معنی شهدا. علی رغم اون چیزی که در موردش نوشتن صحنه های نا مناسب نداره و من متعجبم بعضیا یه مطلب رو فقط کپی می کنن بدون این که از اصلش خبر داشته باشن، بر خلاف کثیر آثار هارور که همه مدلش رو دیدیم، این فیلم نتیجه گیری فلسفی داره و فکر نمی کنی وقتتو تلف کردی.

سلامی چو بوی خوش آشنایی خخ  

  

چقدر زشت شده اینجا! محیط قبلی بلاگ اسکای بهتر از این بود!  

بعد یه مدت میای می بینی زمان نتت تموم شده، بعد کارتتُ پیدا نمی کنی شماره کارتُ رمزُ بزنی، بعدشم کلی سوراخ سمبه (؟) رو می گردی پیدا می کنی شارژ می کنی و میای می بینی این مدلی شده  

بخوام زندگیمُ تشبیه کنم این روزا شبیه یه اتاق شلوغ پلوغه که نمی دونم چی رو کجا گذاشتم تازه پریشب خواب دیدم حافظمو از دست دادم! ینی نور علی نور میشه اونوقت خخ!     

عید سعید فطر پیشاپیش مبارک  

امیدوارم هر چی اتفاق خوبه براتون رقم بخوره و شب قدر با حالی رو هم سپری کرده باشین

 

  

مهمونی

ماه رمضونتون مبارک!  

این ماه فرصت خوبی برای رشد کردنه، برای بزرگ یا بزرگوار شدن... امیدوارم خوب استفاده کنیم:)

فیض

برای رسیدن به منبع فیض و بهره بردن از اون باید به واسطه ی فیض وصل شد!  الان تنها واسطه ی فیض آدما...  

  

  

+ متاهل شدن نیازمنده متعهد شدنه. اول باید دید توان دومی در ما هست یا نه بعد به اولی فکر کنیم.  

+ متاهل شدن شجاعت می خواد. شجاعت رو به رو شدن با تفاوت ها و لذت بردن از تفاهم ها.  

+ متاهل شدن منطق داره. طرفت رو باید جوری که هست دوست داشته باشی نه طوری که دوست داری باشه، هر انسانی حق داره منحصر به فرد باشه.  

+ قبلا گفتم بازم میگم، مردا زن های مهربون (البته نه احمق) رو تا سر حد پرستش دوست دارن!  

+ اینایی که نوشتم چکیده ای از تجربم بود تو این چند ماه، دلم خواست با دخترای مجرد اینجا به اشتراک بزارم!   

+ جمله اول ربطی به پی نوشتا نداشت.  

همین

حسُ حال این روزها!

پریروز، صبح زود، به بهونه ی کوه رفتن، یه گردش یک روزه ی دو تایی رفتیم، یه مسافرت به شهر دیگه، تو یک روز، نمی دونم چرا به خانواده هامون نگفتیم کجا میریم و دلمون خواست بپیچونیم، شاید واقعا به تنها بودن نیاز داشتیم، صحبت کردن، آرامش! امیر به واسطه کارش هر لحظه زنگ خور داره، اون روز سایلنت کرده بود، روزی بود که تو خاطرمون موندُ خاطره ساز شد...   البته شاید واسه شناختن آدمها زمان زیادی نیاز باشه، ولی گاهی خلوت کردنُ از خودمون گفتن باعث میشه به عمق بیشتری از این شناخت برسیم!   

نمی دونم چرا همیشه یه ترسی با امیر هست! ترس از این که من تنهاش بزارم، از دستم بده! از روز اول... شاید چون می بینه مقید بودن واسه من سخته، نمی دونم...  و یک چیزی واسه من مسلمه، این که تنهایی تو ذاتمه!  

چند وقت پیش یه کافه پیدا کرده بودیم به اسم باران، خیلی بزرگ و شیک تو طبقه دوم یه جای دنج! من شخصا فکر می کردم از اونجا بهتر دیگه پیدا نمی کنیم ولی امروز یه جای جدید کشف کردیم که هم منوی خوشمزه تری داره هم به خونه هامون نزدیک تره می تونیم تند تند بریم، به قول امیر مشتری شدیم:) دوست دارم تو همه کافه ها از اینا بفروشن، چون همیشه امیر یکیشو قایمکی می خره موقع رفتن میده بهم:)  

راستی! بگم از اون کیکی که قرار بود بپزمُ ببرم واسه مادر شوهرم، که پخته نشد هرگز خخ، حوصله می خواد:))  

ولی سه روز پیش که پاگشا خونه یاسر داداش (برادر شوهرم) دعوت بودیم، چون خانومش بارداره من پیشنهاد دادم دسرُ درست کنم که به زحمت نیفته، اینام از هنر نمایی های من خخ:        5  

از روز ولنتاین ننوشته بودم، این که واسش شعر هدیه دادم! تو فکرم هست واسه روز مرد این کارُ انجام بدم و بدم رو یه کارت چاپ کنن، اسمم زیرش باشه البته   

حالا که حرف ولنتاین شد عکس کادوهامونُ میزارم، اینُ من براش گرفتم، این یکی رو هم اون واسه من گرفت!  

این (  2) دسته گلم روز زن واسم آورده بود، از گل طبیعی اصلا خوشم نمیاد مگر این که مریم باشه!  

  

یه جایی که منُ امیر پایه هستیم بریم، نماز جماعته:) خیلی می چسبه واقعا! تو مسجد محل! یا هر وقت خرید یا جایی میریم اگر اذان بده یه مسجد همون جا پیدا می کنیم میریم می خونیم، کاری که من وقتی مجرد بودم همیشه انجام می دادم، نماز وسط کلی کار!  اخلاق خوب خانواده شوهرم اینه که اگه بیشتر از چهار نفر باشن جماعت می خونن، هم محبتُ بیشتر می کنه هم ثواب داره، دوست دارم...  

  

چون دیر به دیر می نویسم میگم لااقل مصور باشه حوصله خواننده بیچاره سر نره:) والا!