بـــــانـــوی اردیــبـهشـتـــ
بـــــانـــوی اردیــبـهشـتـــ

بـــــانـــوی اردیــبـهشـتـــ

تو که بیایى
نه نفسم میگیرد
نه سرفه میکنم
و نه حتی صبح انقدر دیر می آید...
تو که باشی!
همه قرص ها را دور میزنم.
چشم هایم را می بندم.
به لبخند قرصت می اندیشم
و میدانم رویایی خوش است در انتظار مژگانم.
لبخند سبز تو به جاى همه ى مسکن هاى عالم آرامم میکند.
تو که باشى
دوست دارم
سرفه هایم
و بی رخوتی همه خواب هایم را...
تو که نباشى هر نسیمى که بوزد
نفسم میگیرد
وزندگى را هر روز سرفه میکنم!
نگران دلم هم نباش که دیگر با قاصدک های بی خبر نمی لرزد...
حال من خوب است
اما...
تو باور نکن

۶ صبح یکشنبه اول اردیبهشت 92

نظرات 5 + ارسال نظر
فاطمه شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:55 ب.ظ http://lonely-sea.blogsky.com/

زیبا و در عین حال پر درد بود و قابل لمس...

شاید برای منی که این روزهام رو سخت تر از تموم عمرم نفـــــــــــــــــــــــــــــس کشیدم....

وحید۵۳ دوشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 09:34 ق.ظ http://razanipoem.persinblog.ir

اومدی مدت ها نبودی ومن هر روز چشم انتظار دیدار
اومدی ومن تشنه تو سیربب وعشق در میان

وحید۵۳ شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 09:01 ق.ظ http://razanipoem.persinblog.ir

اومدی وزود رفت دل نوشته ها ودوستاو سر نمی زنی

وحید۵۳ سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:51 ق.ظ http://razanipoem.persinblog.ir

باز نیستی چرا اینقد دیر به دیر می یای

مرتضی تهمتن یکشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:19 ب.ظ

مژگان عزیزم این شعرتو خیلی دوست دارم خیلی زیباست خیلی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد