ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
تو که
بیایى
نه نفسم میگیرد
نه سرفه میکنم
و نه حتی صبح انقدر دیر می آید...
تو که باشی!
همه قرص ها را دور میزنم.
چشم هایم را می بندم.
به لبخند قرصت می اندیشم
و میدانم رویایی خوش است در انتظار مژگانم.
لبخند سبز تو به جاى همه ى مسکن هاى عالم آرامم میکند.
تو که باشى
دوست دارم
سرفه هایم
و بی رخوتی همه خواب هایم را...
تو که نباشى هر نسیمى که بوزد
نفسم میگیرد
وزندگى را هر روز سرفه میکنم!
نگران دلم هم نباش که دیگر با قاصدک های بی خبر نمی لرزد...
حال من خوب است
اما...
تو باور نکن
۶ صبح یکشنبه اول اردیبهشت 92
زیبا و در عین حال پر درد بود و قابل لمس...
شاید برای منی که این روزهام رو سخت تر از تموم عمرم نفـــــــــــــــــــــــــــــس کشیدم....
اومدی مدت ها نبودی ومن هر روز چشم انتظار دیدار
اومدی ومن تشنه تو سیربب وعشق در میان
اومدی وزود رفت دل نوشته ها ودوستاو سر نمی زنی
باز نیستی چرا اینقد دیر به دیر می یای
مژگان عزیزم این شعرتو خیلی دوست دارم خیلی زیباست خیلی