ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
وقتـــــ رفتن که می شود ، دوباره دلم بهانه میگیرد . دوبــــاره غصه ندیدن تـــــو ، نبودن تـــو ، هزاران دلیل مرا برای رفتن ســاده می پندارد!
باور کن بـــاید رفت . باید از شهر خــاکستری نگـــاه تـــو کوچ کرد . باید باور کنی محبوبــــ من که رفتنم به بهـــای خوشبختی تـــو می ارزد به سرگردانی دل پریشـــان من!
من فدای گـــــریه های تـــو ، نگذار آخرین خاطـــــره ات در ذهنم با صدای هق هقتــــ ماندگار شود.
نگـــاه خیره ات را از من بگیـــر که پای رفتنم را سست می کند.
لختـی بخنــد، بگــــذار آخرین تصویــــر ، تصویر لبخند معصومـــــانه تو باشد ، در گرگ و میش خیـــــــال من!
عزیــــز دلم ، تا بــاران می بـــارد و چترها عـــاشق نفس های گرم کودکان شـــــاد می شوند ، مهرتــــ در دلــم بـــــاقیست . تو نیز دعـــــایم کن .
رفتن آغاز حرکت آغاز بودن وهستی ست
وقتی خیابان کوچه شد شب بود
وقتی تو رفتی شهر پر تب بود
دلم تنگ شد..
برای معصومیت کلامی که از دل برخاسته و لاجرم بر دل نشست..
دوست تو.. سهیل.
و تمامی تفاوت، در نگاه همسویمان رنگ باخت..
و باز رفتی خودت تنها.....
......
تو نیز دعایم کن!!!
:.....(