بـــــانـــوی اردیــبـهشـتـــ
بـــــانـــوی اردیــبـهشـتـــ

بـــــانـــوی اردیــبـهشـتـــ

بارون پاییزی

بارون داره هدر میشه 
بیـا با من قدم بزن
دلم داره پر میزنه 
واسه تو و قدم زدن
وقتی هوا بارونیه
دلم برات تنگ میشه باز
نمیدونی تو این هوا چشات
چه خوشرنگ میشه باز
...

 بارون داره هدر میره - امین رستمی 

نظرات 14 + ارسال نظر
مریم پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 05:25 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

پنجره ی باران خورده ات را باز کن
چند سطر پس از باران
چشمهایم را ببین که هوایت دیوانه شان کرده
دلم برایت تنگ است

توام مث من هوس بارون زده به دلت؟
آره عزیزدلم؟
سلام مژگانِ من

سلامممم مریم نازنینم
هوس بارون که همیشه با منه مخصوصا تو روزایی که آسمون هم مثل تو دلش گرفته ولی خیال سبک شدن نداره.
مژده بده که اینجا بارون میاد
اونم چه بارونی!
یادم نرفته بهت قول دادم که خیس بارون بشم

فریناز پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 06:16 ب.ظ

چشای بارونی

اگه بارونش از آسمون باشه قطعا خوشگل می شن

سلااااااااااااام مژگان جونی

بهتری؟

سلام فرینازی

خوبم . شکر

دلنامه پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:47 ب.ظ http://thebestdelnameh.blogfa.com

زیبا بود ممنون
دانلود کردم

خوشحالم خوشت اومد
منم ممنونم

فاطمه جمعه 5 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 01:21 ب.ظ http://lonely-sea.blogsky.com/

چه خوب که بارون اومد اونجا....


کاش اینجا هم بیاد...


این آهنگو هم شعرشو دوس دارم...

چه خوب که اومد

میاد بزودی فاطمه . میاد با دل پر هم میاد!

چه خوب که دوست داشتی

سادات جمعه 5 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 02:42 ب.ظ http://sahebegharib.blogsky

چه عکس قشنگی


ممنون

وحید۵۳ شنبه 6 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 07:10 ق.ظ http://razanipoem.persinblog.ir

من وتو تو جشن بارون

حالا تو نیستی و خیسه
چشمای منو خیابون
...

مهسا شنبه 6 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 11:43 ق.ظ http://www.delane.blogsky.com

سلام ... دانلود کردم و گوش دادم. خییییییییییییییلی خوشم اومد، هم شعرش قشنگ بود هم آهنگش هم صدای خواننده

دقیقا از اون آهنگاییه که من خیلی دوسشون دارم. ممنون مژگان جونی ... حالم خوب شد

سلام
اره قشنگه . منم دوسش دارم خیلی
اصلا میچسبه به آدم

همیشه خوب باشی بانو

سهیل شنبه 6 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 08:59 ب.ظ http://Titbit.BlogSky.Com

خوشا حالم‌‌ْ ، ز تبسمی که حضور گرمت بر لبان برآماسیده‌ام به منصه‌‌ی ظهور گذارد، دمادم ؛ همچو وقوع مطلع به سر آمده‌ی انتظار ، بسی غافلگیر کننده..

" سهیل "

سهیل شنبه 6 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:00 ب.ظ http://Titbit.BlogSky.Com

" در فکر دریایی شدن "

مرداب خاموش زندگی‌‌ام را از پنجه‌‌های خصم و سکون رهــا نمائید..
توفانی بر پا کنید ؛ واژگانی باورپذیر ابداع کنید ، در شعری ، غزلی ، دکلمه‌‌ای ، آوازی..
رهانید مرا از بنــد ؛ من یک سطل ماسه‌‌های ساحلی می‌‌خواهم ، گمانم بتوانید برایم امید بیاورید..

" سهیل "

گمانم ...

دلنامه شنبه 6 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:56 ب.ظ

نیستی خواهری؟؟

یک سبد سیب دوشنبه 8 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 11:58 ق.ظ http://yeksabadsib.blog.ir

سلام بانو

بارون... دل منم بارون میخواد...

سلام لیلیا جون
خوبی؟خوشی؟

دیروز تمام بعدازظهر تا اوایل شب بارون می اومد. اونم چه بارونی
جاتون خالی

محمدرضا سه‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:00 ق.ظ http://mamreza.blogsky.com

سلام.
کلا اکثر وب ها رنگ و بوی بارون گرفته.
اینجا هم که بارون میاد.
منم بارون میخوام

سلام

خوب دیگه مال شمالیم دیگه . بارون تو پاییز نیاد شک کن به ابرا
انشالله بزودی شاهد بارش رحمت تو همه شهرها مخصوصــــــــــــا تو شهر شما باشیم.

سهیل سه‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 01:32 ب.ظ http://Titbit.BlogSky.Com

♦ نـــوستـــالــــژی ♦


زندگی اتفاق عجیبست

از بدو تولد یاد میگیری که برای زنده ماندن باید نفس کشید

و برای نفس کشیدن باید فریاد زد

جیغ کشید

اشک ریخت

و زندگی جمع جبری سختی های لذت بخشی است

که تو از اولین افتادنهایت باید یادشان بگیری

حتی برای خوردن شیر پستانهای گرم مادرت باید گاهی بی تابی کنی

باید سردت شود

باید انگشتان کوچکت در برف یخ بزند تا مدادت را در کلاس درس آن سالهای بی بخاری و سرد

به دست گیری

باید عاشق شوی

و سر قرار

ساعت امتحان درس ریاضی از یادت برود

باید تنبیه شوی با شلنگ و سیم و کابل برای ننوشتن مشق های بیهوده

باید ساعتها بنشینی تا ساعت کوتاه پخش تنها برنامه ی کودک تلویزیون شروع شود

و تو هاچ زنبور عسل را که هیچ وقت مادرش را نیافت

سندبــاد و علی بابای قهرمان

قصه های گالیور

آقای ووپی و اتاق اسرار آمیزش

پینوکیوی ساده که هیچ وقت آدم نشد

و نقاشی های بی نظیر کودکان معصوم سرزمینی را که حتی در پخش نقاشیهایشان پارتی بازی میشد

و هیچ وقت نقاشی های مرا که با هزار امید به صندوق پست میسپاردم تا شاید روزی نام کوچک مرا همه بشنوند،

ببینی و در رؤیاهای کودکانه ی خود بزرگ شوی

بی آنکه کودکی را تجربه کرده باشی

و بزرگ شوی با صدای نهیب بمب و انفجار و تیر و هواپیما و دیوار صوتی و مرگ

و اخبار دروغ همیشه

و کم کم یاد میگیری در طول همه ی این سالها که بی سبب پیرت کرده

که این خاک برای ساختن رؤیاهای بزرگ تو

سست بود و غیر قابل اعتماد !

دلنامه سه‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:43 ب.ظ http://thebestdelnameh.blogfa.com

خدایا ...!
گاهی تو را بزرگ می بینم و گاهی کوچک ،
این تو نیستی که بزرگ می شوی و کوچک ...
این منم که گاهی نزدیک می شوم و گاه دور ...!

لایــــــــــک
ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد